اشعار سهراب سپهری در مورد مرغ هوا و عشق

اشعار سهراب سپهری

اشعار سهراب سپهری برای پروفایل اشعار درباره خدا اشعار در مورد زندگی گزیده ای از اشعار با معنی فارسی دانلود شعر سهراب در مورد عشق شعرهای دلتنگی شعر پاییز جملات کوتاه اشعار در مورد مرگ شعر اهل کاشانم xvc jidi sivhf s ivd

در این مطلب گزیده ای از اشعار عاشقانه کوتاه و بسیار زیبای سهراب سپهری را آماده کرده ایم. سهراب سپهری یکی از شناخته شده ترین و محبوب ترین شعرای معاصر است که شعرهای او به چند زیبان بین المللی ترجمه شده اند. وی در پانزدهم مره ماه سال ۱۳۰۷ در شهر کاشان به دنیا آمد. شاید دلیل اصلی اینکه شهراب سپهری به دنبال شعر و هنر رفت این باشد که در خانواده ای هنر دوست به دنیا امد. مادر او ماه جبین و پدرش اسدالله هر دو اهل شعر و هنر بودند، برای مطالعه گزیده اشعار سهراب سپهری در ادامه با وبلاگ دنی صادق همراه باشید.

 
 

عکس نوشته و اشعار از سهراب سپهری

 
 

شعر ناب سهراب سپهری

بهترین چیز

رسیدن به نگاهی است

 

که از حادثه عشق تر است

 
 

اشعار خاص سهراب

هر که با مرغ هوا دوست شود

خوابش آرام ترین خواب جهان

خواهد بود

 
 

زندگی خالی نیست

مهربانی هست،

سیب هست،

ایمان هست

آری تا شقایق هست زندگی باید کرد

 
 

هر کجا هستم باشم

آسمان مال من است

پنجره ، فکر، هوا، عشق، زمین

مال من است

چه اهمیت دارد

گاه اگر می رویند

قارچ های غربت ؟

 
 

به سراغ من اگر می‌آیید،

پشت هیچستانم.

پشت هیچستان جایی است

پشت هیچستان رگ‌های هوا پر قاصدهایی است

که خبر می‌آرند، از گل وا شده دورترین بوته خاک…

آدم اینجا تنهاست

و در این تنهایی، سایه نارونی تا ابدیت جاری است.

 
 
اشعار سهراب سپهری , شعر کوتاه سهراب سپهری , اشعار سهراب سپهری عاشقانه

عکس نوشته زیبا از اشعار شهراب سپهری

 
 

شعرهای معروف سپهری

چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

 
 

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید برد

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید با زن خوابید

زیر باران باید بازی کرد

زیر باران باید چیز نوشت حرف زد نیلوفر کاشت

زندگی تر شدن پی در پی

زندگی آب تنی کردن در حوضچه “اکنون” است

رخت ها را بکنیم

آب در یک قدمی است . . .

 
 

دود می خیزد ز خلوتگاه من

کس خبر کی یابد از ویرانه ام ؟

با درون سوخته دارم سخن

کی به پایان می رسد افسانه ام ؟

 
 

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کَسی

وَر نه هر خار و خَسی

زندگی کرده بَسی…

 
 

زندگی نیست بجز نم نم باران بهار

زندگی نیست بجز دیدن یار

زندگی نیست بجز عشق

بجز حرف محبت به کسی

ورنه هر خار و خسی

زندگی کرده بسی

زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد

دو سه تا کوچه و پس کوچه

و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد

ما چه کردیم و چه خواهیم کرد

در این فرصت کم!؟

 
 

نیست رنگی که بگوید با من

اندکی صبر ، سحر نزدیک است

هر دم این بانگ برآرم از دل

وای، این شب چقدر تاریک است!

خنده ای کو که به دل انگیزم؟

قطره ای کو که به دریا ریزم؟

صخره ای کو که بدان آویزم؟

 
 
اشعار سهراب سپهری , شعر های سهراب سپهری , متن عاشقانه از سهراب سپهری

عکس نوشته زیبا از اشعار ناب سهراب سپهری

 
 

زندگی حس غریبیست

که یک مرغ مهاجر دارد …!

 
 

ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ،

ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ؛

ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ پر ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ،

ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ!؟

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ پیوﺳﺖ!؟

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ!؟

ﺣﺲ ﺗﻨﻬﺎﯼ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﮔﻮﯾﺪ:

ﺑﺸﮑﻦ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ،

ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻧﺖ ﺩﺍﺭﯼ!

ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻟﯽ ﺩﺍﺭﯼ!؟

ﺗﻮ ” ﺧﺪﺍ ” ﺭﺍ ﺩﺍﺭﯼ…

ﻭ ” ﺧﺪﺍ “

ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخر ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ…

 
 

لحظه‌ها را دریاب …

زندگی در فردا نه

همین امروز است …

 
 

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

 
 

پنج وارونه چه معنا دارد ؟

خواهرم کوچک این را پرسید!

من به او خندیدم.

کمی آزرده و حیرت زده گفت :

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم !

گفت دیروز خودم دیدم

پسر همسایه پنچ وارونه به مینو می داد

آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدمش و با خود گفتم

بعدها وقتی غم ،

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

پنج وارونه چه معنا دارد

 
 

زندگی رسم خوشایندی است

زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ

پرشی دارد اندازه عشق

زندگی چیزی نیست که

لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود

 
 

هوش من

پشت چشمان او آب می شد …!

 
 

ایمان بیاورید

به خدایی که به پیچک فرمود:

“نرده را زیبا کن”

 
 

آب را گل نکنیم

در فرودست انگار کفتری می خورد آب

یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید

یا در آبادی کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم

شاید این آب روان می رود

پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی

دست درویشی شاید

نان خشکیده فرو برده در آب

زن زیبایی آمده لب رود . . .

 
 

اشعار معنوی سپهری

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچیک از مردم این آبادی…

به حباب نگران لب یک رود قسم،

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

غصه هم می گذرد،

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند…

لحظه ها عریانند.

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

شعر از سهراب سپهری یا کیوان شاهبداغی

 
 

اشعار ناب سهراب سپهری

چه کسی میداند که تو در پیله تنهایی خود تنهایی؟

چه کسی میداند که تو در حسرت یک روزنه در فردایی ؟

پیله ات را بگشا… تو به اندازه پروانه شدن زیبایی..

 

منبع : chishi.ir | جمع آوری شده توسط وبلاگ دنی صادق

نظرات